پدر
یک شنبه 6 شهريور 1398برچسب:,

(برای پدرم،اگر چه هیچوقت برایش این شعر را نخواندم ، همچنین میدانم بعید است فرصت کند لابلای دغدغه های روزانه اش، سری به دستنوشته های من در دنیای مجازی بزند و هرچند که درهمین دنیای واقعی نیز راهی به دیدن و خوب دیدن ، بین من و فکر او و سنت او و نگاه او باز نشد که نشد!)

 


برکنگره های عمرش
گردی از نمیدانم های همیشه
چه آرام نشسته است
هر روز که میگذرد
با بغضی فروشکسته
آستان در را مینگرد
که تقدیر
با لبخندی از تمسخرهای همیشه
از کنار آن میگذرد
و من
چقدر دلم
برای "هرچه پیش آید خوش آیدهای مشهدی محمد تنگ شده است"
مادر
کنار کرسی
خاطرات جوانی اش را
پنهان از دیدگان او
در پیراهنی رنگارنگ میبافد
و گاهی به فراخور زمان
از پشت حریر اشک
پدر را مینگرد
که گوشه ای نشسته
با همان نگاه مصمم و
دفتر ها و دستک ها و
خودکارهای همیشه پررنگ
ثانیه های فراموش شده عمرش را
برای هزارمین بار
حساب و کتاب میکند...
کسی چه میداند...
شاید
مشهدی محمد
نان خشکی بینوای محله مان
که ماهیانه اش دیروز
روی دفتر پدر تیک خورد
از خود پدر
که کلی کتاب دارد
و کلی دفتر دارد
و کلی حرف برای گفتن دارد
خوشبخت تر باشد
کسی چه میداند...
 
 
 
سعید تمدن- تابستان 1380
 

 



نظرات شما عزیزان:

سمانه
ساعت15:10---9 مهر 1390
شعری برای پدر بود اما چه گریز زیبا و هوشمندانه ای به حال و هوای مادر داشت.مادری که پنهان از چشم پدر خاطرات جوانی اش را مرور می کند و پرده اشکی..چه سرنوشت های مشترکی! زنان همیشه پنهانی سرزمین ما.دختران سکوت.پدران سخت و...( زیبا و دلچسب بود)

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: