دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:,

کیم من؟!
تا یادم می آید
همه عمر
پوزار کشیده ام
بر بیراهه ها
خرابه ها
پی بادی که نمیشناسمش
چونانکه هنوزش نمیدانم فردا
یا پسین فردا
از کدامین سو خواهد وزید!
کی ام من که اینگونه
ریشه در بی عمقی تاملی کوتاه نیز
از تمام هیاهای پوچ جهان پیرامون
توانم نیست!
آیا نه اینست
که چون بزغاله ای مطیع و بازیگوش
همه عمر
پی بادی خزیدم
که نه باد شمال و مشرق
که میتوانست باد فتق نجیب زاده ای باشد
یا زنازاده ای؟؟!!
سی و سه سال گذشت
و به آستانه میان سالگی
اینچنین مغبون می زییم
چونان نشسته بر کناره راهی
که شترانش نیز
از آن
عبور نمیکنند...
دیریست
که چشم به دهان بی نوا ساربانانی گم کرده راه
پوزار کشیده ام
و گم شده ام اینجا
بی ساربانی که راهم نشان دهد،
هم از آنگونه که چلچله ای
جامانده از جفت خویش...
اینک
برآنم که خود ساربان خویشتن باشم
هر چه میخواهد بشود
برآنم خود بزیم
خود پا در راه نهم
خود راه خویش اختیار کنم
خواه به سوی حیات
خواه به باریکه راه سیاهی
مرگ یا ممات!
 
سعید تمدن
27 مردادماه 1390 خورشیدی