هذیان

"هذیان"
 
یک نفر مرا گم کرده است
شاپرکی
به دره بهشت سقوط میکند
پنج کلاغ مست
سمفونی پنج بتهوون را بالا می آورند
سیگاری با ولع مرا میکشد
و پدر
دود میشود و
در آسمانهائی مه گرفته
که بوی ماندگی جورابهای سرخورده را میدهد
برای مادر
غزل میبافد...
کفشهای خانه به دوشم انگار
لااله الا الله گویان
به دوشم میکشند اینبار
لابلای هزار قبر خالی
هزار قبر مسکونی
هزار قبر اجاره ای
هزار قبر بی پلاک
تا کجا مگر
به خاک سپارندم بی نشان...
یک نفر مراگم کرده است
و همین حوالی یحتمل
-      در آن عمق نامنتهای دره بهشت -
در به در پی ام میگردد...
دره بهشت
به همسایگی ماست
هر چه پروانه میشناختم آنجا
-      پی خوشبختی بادآورده لابد -
عقد رسمی کرده اند
با هزار گراز پیر!
همه پروانه ها آنجا حامله اند
از هزار گراز پیر چرک آلود
و آش نذری می پزند اینک
پیش پای آن دورگه کودکانی
که موعد رسیدنشان را
وعده داده بود
آن شغال پیشگو به کتابی مقدس!
یک نفر مراگم کرده است
و چه خوب میشد که پیدایم کند
قبل از آنکه این سیگار حریص
تا به آخر بکشد مرا
و جا بمانم سرانجام
در این زیرسیگاری پیر
در این قبر بی نشان!
 
سعید تمدن- 21 مهرماه 1390 خورشیدی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: