طوفان شرزه
ولنگار و مست
با زخمی بر پیشانی
و داسی در دست
تلو تلوخوران
از محله کودکیم هنوز
برنگذشته بود
که گزمکان به نام قانون
حکم تخلیه به دست پدردادند.
طوفان شرزه
وقتی رسید
زمینی سوخته دید و
مردمانی گریخته
و صدای دهشتناک دندان قروچه اش را ما
- که اکنون
پی سرپناهی
آواره کوههای دوردست بودیم- نیز
شنیدیم...
بیچاره طوفان
که با تمام هیمنه اش
و زخمی که برصورتش میرقصد
اینبار
جز به کاهدانی خالی
نصیبش نبود.
سعید تمدن سوم شهریورماه 1390 خورشیدی
نظرات شما عزیزان:
ما به خاکستر اعتماد کردیم
نسیمی وزید..